friend by sohrab sepehri


I can feel ur heartbeat

She was great

And a native of today

She had relationship with all wide horizons

And how well she perceived the tone of water and earth

بزرگ بود

و از اهالی امروز بود

و با تمام افق های باز نسبت داشت

و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید.

Her voice

Was the same as the scattered melancholy of reality

And her eyelids

Showed us

The passage of the pulse ofelements

صداش

به شکل حزن پریشان واقعیت بود

و پلک هاش

مسیر نبض عناصر را

به ما نشان داد

And her hands

Turned over

The clear air of generosity

And caused kindness

To move toward us

و دست هاش

هوای صاف سخاوت را

ورق زد.

و مهربانی را

به سمت ما کوچاند.

She resembled her own loneliness

And she interpreted for mirror

The most loving curve of her own time

And like rain she was full of freshness of repetition

And like the style of trees

She was being spread through the blessing of light

به شکل خلوت خود بود

و عاشقانه ترین انحنای وقت خودش را

برای آینه تفسیر کرد

و او به شیوه ی باران پر از طراوت تکرار بود

و او به سبک درخت

میان عافیت نور منتشر می شد

She always called the childhood of wind

She always linked

The string of words to the latch of water

همیشه کودکی باد را صدا میکرد

همیشه رشته صحبت را

به چفت آب گره می زد

One night

She pronounced for us

The green prostration of love

So clearly that we touch the emotion of earth's surface

And got refreshed like the accent of a pail of water

برای ما . یک شب

سجود سبز محبت را

چنان صریح ادا کرد

که ما به عاطفه ی سطح خاک دست کشیدیم

و مثل لهجه ی یک سطل آب تازه شدیم

And so many times we saw her

Baskets in hand

went to pick grapes of tiding

و بارها دیدیم

که با چقدر سبد

برای چیدن یک خوشه ی بشارت رفت

But she could not sit

In front of the clarity of pigeons

And went to the edge of naught

And lay down beyond the patience of light

ولی نشد

که روبروی وضوح کبوتران بنشیند

و رفت تا لب هیچ

و پشت حوصله ی نورها دراز کشید

And she did not think at all

How lonely we were

To eat an apple

Among the distressing closing of cheers

و هیچ فکر نکرد

که ما میان پریشانی تلفظ درها

برای خوردن یک سیب

چقدر تنها ماندیم


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در جمعه 24 تير 1390برچسب:,ساعت 1:6 توسط SetaRe| |


Power By: LoxBlog.Com