I can feel ur heartbeat
She was great And a native of today She had relationship with all wide horizons And how well she perceived the tone of water and earth بزرگ بود و از اهالی امروز بود و با تمام افق های باز نسبت داشت و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید. Her voice Was the same as the scattered melancholy of reality And her eyelids Showed us The passage of the pulse ofelements صداش به شکل حزن پریشان واقعیت بود و پلک هاش مسیر نبض عناصر را به ما نشان داد And her hands Turned over The clear air of generosity And caused kindness To move toward us و دست هاش هوای صاف سخاوت را ورق زد. و مهربانی را به سمت ما کوچاند. She resembled her own loneliness And she interpreted for mirror The most loving curve of her own time And like rain she was full of freshness of repetition And like the style of trees She was being spread through the blessing of light به شکل خلوت خود بود و عاشقانه ترین انحنای وقت خودش را برای آینه تفسیر کرد و او به شیوه ی باران پر از طراوت تکرار بود و او به سبک درخت میان عافیت نور منتشر می شد She always called the childhood of wind She always linked The string of words to the latch of water همیشه کودکی باد را صدا میکرد همیشه رشته صحبت را به چفت آب گره می زد One night She pronounced for us The green prostration of love So clearly that we touch the emotion of earth's surface And got refreshed like the accent of a pail of water برای ما . یک شب سجود سبز محبت را چنان صریح ادا کرد که ما به عاطفه ی سطح خاک دست کشیدیم و مثل لهجه ی یک سطل آب تازه شدیم And so many times we saw her Baskets in hand went to pick grapes of tiding و بارها دیدیم که با چقدر سبد برای چیدن یک خوشه ی بشارت رفت But she could not sit In front of the clarity of pigeons And went to the edge of naught And lay down beyond the patience of light ولی نشد که روبروی وضوح کبوتران بنشیند و رفت تا لب هیچ و پشت حوصله ی نورها دراز کشید And she did not think at all How lonely we were To eat an apple Among the distressing closing of cheers و هیچ فکر نکرد که ما میان پریشانی تلفظ درها برای خوردن یک سیب چقدر تنها ماندیم
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |